خاطرات مسافرت با نینی جونی
سلام به نی نی نازم و تموم دوست جونیاش
امروز اومدم از خاطرات مسافرتمون بنویسم اگر بشه چون از دیروز هرچی مینویسم همه پاک میشه.
جمعه صبح زود حرکت کردیم به سمت اصفهان و من از تمام دستشویی های پمپ بنزینها و پمپ گازها و مکانهای تفریحی بازدید به عمل آورد م . خلاصه ظهر رسیدیم اصفهان و جای همگی خالی ناهار و این حرفا... بعد هم هتلمون رو تحویل گرفتیم و رفتم تا استراحت کنم که بازی فوتبال شما شروع شد حتی وقتی محدثه دستش رو روی دلم گذاشت احساس کرد و کلی خندید. عصر هم رفتیم سی و سه پل و زاینده رود خشک و من کلی خاطرات بارداری محدثه اومد تو ذهنم که اون موقع چقدر این رودخونه پر آب بود و من پاهام رو تو آب گذاشته بودم یادش بخیر. روز بعدش هم رفتیم باغ پرندگان و میدون نقش جهان یه کالسکه هم سوار شدیم و خیلی لذت بردیم و خندیدیم منم دوربین رو جا گذاشته بودم و تا ساعت دو با دوست بابایی بیرون بودیم و خوش گذشت و اما فرداش چشمت روز بد نبینه عسلم شب که نتونسته بودم بخوابم صبح هم نمیتونستم از تخت بیام پایین اما به روی خودم نیاوردم و رفتیم عمارت هشت بهشت و من به زور تحمل میکردم که بابایی مهربون از چهرم فهمید و گفت چرا حالت خوب نیست اومدیم بیرون و برگشتیم هتل و من استراحت کردم عصرش رفتیم باغ گلها و باغ فیض و برگشتیم .خوبه من حالم خوب نبود وگر نه شب رو هم بیرون میخوابیدم . روز آخر هم صبح رفتیم چهل ستون و یه بار دیگه کالسکه سوار شدیم و کلیسای وانک رفتیم نهار خوردیم و برگشتیم تهران . شما هم طی این چند روز که یک هفته میشد خواب زمستونی تشریف برده بودید و دریغ از یک حرکت کوچولو و مامانی رو حسابی نگران کرده بودی که از دیروز بیدار شدی و تلافی این یک هفته رو در آوردی قربونت برم.