اولین مسافرت تو دل مامانی
قرار بود هفته دیگه برم سونو که نمیشه آخه یه مسافرت در پیش داریم و قراره من و شما با بابایی و محدثه بریم اصفهان بعدش هم که تهران تعطیله و میمونه برای بعد تعطیلات . این مسافرت خیلی برام جالبه چون وقتی محدثه تو دلم بود و درست همین سنی بود که بابایی ماموریت اصفهان داشت و سه نفری رفتیم اونجا خیلی خوش گذشت سومین سالگرد ازدواجمون بود و ما سه نفری شدیم برای یادگاریش هم سه تا بشقاب مینا کاری خریدیم حالا دوباره اون اتفاق زیبا داره میفته و ما چهار نفری میرین اصفهان و من خیلی خوشحالم و تو فکر یه یادگاری دیگه. راستی دیروز برات کلی لباس خریدم حالا عکسش رو میذارم .بعد دیشب وقتی محدثه خواب بود چیدمشون دور تختش و رو عروسکهاش وقتی بیدار شد خیلی ذوق کرد و بوسشون میکرد و دونه دونه میذاشت رو دل من و نگاه میکرد میخندید.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی