اولین حمام دختر نازم
مهدیس جون دیشب برای اولین بار خودم حمومت کردم مامانی خیلی مزه داد من و شما و محدثه جون با هم رفتیم حمام و یه اتفاق جالب افتاد گرسنه بودی و من گذاشتمت زیر سینم تا شیر بخوری بعد شما سرت رو بلند کردی و یه نگاه عمیق که پر از محبت بود رو نثار مامانی کردی و بعد خیلی آروم سرت رو گذاشتی روی سینه من اون لحظه زیبا رو با هیچی تو دنیا عوض نمیکنم و من تو اون لحظه هر کسی رو که تو خونه بود صدا کردم تا این صحنه زیبا رو ببینند . و من دلم رو خوش کردم که خسته شدی و یه شب خوب و راحت رو پیش بینی میکردم که خیالی بیش نبود و شما بعد از نیم ساعت سرحال بیدار شدی و تا 5 صبح بیدار بودی و با چشمای نازت نگاهم میکردی مامانی عاشق اون نگاه کردناتم . راستی امروز تولدمه و من زیباترین هدیه رو از طرف خداوند گرفتم .
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی