مهدیسمهدیس، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 12 روز سن داره

خاطرات مهدیسم

33 هفتگی فندقم

سلام فندقم خوبی گل من به سلامتی و میمنت هفته از زندگی فرشته مهربون من تو دل مامانی میگذره و نهایت تا  هفته دیگه تو بغلمی . هم خوشحالم از اومدنت و هم نگران از خیلی چیزها ولی بیشتر خوشحالم و روزها رو برای دیدنت میگذرونم . کار نقاشی اتاقت رو شروع کردم و تا حدودی اونی که میخواستم شده بابایی هم خوشش اومده و به امید خدا یکی دو روز دیگه تمومه . ...
19 آذر 1391

31 هفتگی نازگلم

سلام عسلم نازگلم خوبی عشق من مامانی خیلی خوشحاله که الان هفته شده که  مهمون دل مامانی به امید خدا 7 هفته دیگه مونده  که قدم تو زندگی ما بذاری خیلی منتظر اون روزم . هفته گذشته هفته خیلی بدی بود برام .این چند روز هم غذای نذری خوردم که انشاالله روی شما تاثیر داشته باشه   الان بهترم توصیه های دکتر رو جدی تر گرفتم منتظر هفته دیگه هستم تا صدای قلب مهربونت رو بشنوم  دو روزه که احساس بهتری دارم و به چیزهای خوب فکر میکنم تقریبا بارداری سختی داشتم الب...
19 آذر 1391

30 هفتگی دخر نازم

سلام عسل مامان جیگر من مبارکه یک هفته بزرگتر شدی هفته شد که همراه مامانی و انشاالله 8 هفته دیگه تو بغل مامانی الان که دارم مینویسم تند تند داری سکسکه میکنی و لگدهای محکم نثار دل مامان میکنی امروز صبح یه اتفاق جالب افتاد تازه از خواب بیدار شده بودم ولی شما هنوز لالا بودی که محدثه اومد دهنش رو گرفت کنار دل من و گفت سلام صبحت بخیر خواهری که یهو یه لگد خیلی خیلی محکم زدی طوری که دل مامانی  خورد تو دهن محدثه اونم خیلی خوشش اومد و هی باهات حرف زد و تو هی با لگدهات جوابش رو دادی خلاصه  محدثه خیلی لذت برد و هی میخندید و برای من هم خیلی با هیجان بود...
19 آذر 1391

ماه گرفتگی

سلام به روی ماه دختر نازم امیدوارم خوب باشی گلم. دیروز ماه گرفتگی بود دخترم دوست داشتم از خونه بیرون نرم آخه مامانای حامله نباید به روی گرفته ماه نگاه کنند وگر نه یه لکه تو بدن نینی می افته حالا نمیدونم تا چه حد صحت داره البته از نظر پزشکی این موضوع کاملا رد شده و قابل قبول نیست حالا به خاطر اطمینان دوست نداشتم از خونه برم بیرون تا خدایی نکرده اتفاقی برای شما نیفته ولی خب مجبور بودم محدثه رو ببرم مدرسه و بعد هم کلاس زبان خیلی سعی کردم چشمم به ماه نیفته ولی ساعت 5:45 دقیقه که داشتم بر میگشتم خونه قرص ماه ناخوداگاه تو زاویه دیدم قرار گرفت البته چند بار. امیدوارم که این حرفها خرافات باشه و اتفاقی برای پوست زیبای شما نیفته ولی من کل دیروز ر...
9 آذر 1391

علی اصغر

سلام نازدونه مامان خوبی گلم فردا روز بزرگداشت و همایش علی اصغره و شیرخواران برای بزرگداشت این روز و برای همدردی با دل پر خون رباب مادر علی اصغر  این مراسم روبرگذار میکنن .   وقتی به عمق این فاجعه فکر میکنم دلم آتیش میگیره واقعا چی کشید اون مادر وقتی این صحنه رو دید من حتی نمیتونم تصور کنم که یه تیغ بره تو بدنتون اون وقت اون رباب بیچاره وقتی گلوی پاره 6 ماهش رو دید چه حالی شد ؟ از خدا میخوام و قسمش میدم به اون بندگان پاکی که تو صحرای کربلا بودند به امام حسینش به علی اکبر و ... که همه بچه ها رو برای پدر و مادراشون حفظ کنه برای خانمهایی که بچه دار نمیشن مخصوصا زنموت و میترا دختر عمه من که بچه دار نمیشن خدا ...
2 آذر 1391

29 هفتگی

سلام عسل مامانی   هفته شد که همراه مامانی با غم و شادیم شریک هستی همنفسمی 9 هفته دیگه مونده بیای بغلم وقتی به این فکر میکنم که تا دو ماه دیگه و شاید کمتر همراه مامانی هم از ته دلم خوشحال میشم و لحظه شماری میکنم هم یه غم بزرگی میاد تو دلم . این روزها دیگه دارم بیشتر از قبل سنگینتر میشم و دردهای بیشتری به سراغم میاد و اذیت میشم ولی به خاطر روی ماه تو و اون حس مادری تحملشون میکنم دیگه باید دو هفته یکبار برم دکتر وضعیتمون رو چک کنه میبوسمت عشق من ...
21 آبان 1391

27 هفتگی تربچه

سلام پری نازم تربچه کوچولو به سلامتی وارد هفته شدیم و 11 هفته تا دیدار ما زمان باقیست هنوز بابایی برات اسم انتخاب نکرده خاله مریم میگفت من اسم مهسان رو خیلی دوست دارم بذارید مهسان ولی از اول هم با بابایی قرار گذاشته بودیم بچه دوم رو اون اسمش رو بذاره و من هم به قرارمون احترام میذارم و منتظر میمونم تا انتخاب کنه ولی دوست دارم زودتر بدونم چی میذاره اونم ناقلا نمیگه خیلی بده مگه نه . ...
14 آبان 1391